از اين
آيات ورواياتي كه خواندم پي ميبريم كه غريزه جنسي خير از غرائز ديگر است. آنها
وقتي طوفاني شوند، وقتي شعلهور شوند انسان را بي چاره ميكنند اما غريزه جنسي طور
ديگري است و به اندازهاي جداي از ساير غرائز است كه حضرت يوسف با ان مقامش از
زليخا فرار كرد تا توانست از او رهايي پيداكند. به قول قرآن شريف اگر عصمت يوسف
نبود، اگر آن ارادهي قوي يوسف نبود او هم ميرفت.
«ولقد همت به و هم بها لولا ان رأي برهان ربه»[1]
اين يوسف
با اين اراده وقتي گرفتار زنها شد، آنها به جاي اينكه ترنج را ببرند دست خود را
بريدند همه فريفته يوسف شدند و به او عشق ورزيدند و او توانست در اين صحنه هم
پيروز شود. يك جمله دارم كه اين جمله را ميخواهم جوانها هميشه در مغزشان داشته
باشند. ميخواهم اين آيه قرآن را پدر و مادرها هميشه در ذهنشان داشته باشند. ميفرمايد:
«و
الا تصرف عني كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين»[2]
خدايا! اگر
تو لطف نكرده بودي اگر تو عنايت نكرده بودي من هم رفته بودم و تمايل به زنها پيدا
كرده بودم و بيچاره شده بودم، واكن من الجاهلين. معني جهل در اينجا يعني غلبه
غريزه بر عقل. قرآن شريف جهالت را بسياري از جاها از جمله در آيات توبه استعمال
كرده و به معناي طغيان غريزه، غلبه غريزه بر عقل گرفته است. و در اين ايه بنابر
آنچه از زبان يوسف نقل ميكند يوسف ميگويد: خدايا! تو عنايت كردي، تو كمك كردي،
تو لطف كردي تا من توانستم بر غريزهي جنسي غلبه پيدا كنم.
اين دو آيهاي
كه مربوط به حضرت يوسف بود به ما ميگويد غريزهي جنسي جداي از غرائز ديگر است. يك
حساب خاصي بايد روي آن باز كني. اصولاً اسلام راجه به غريزهي جنسي يك حساب خاصي
باز كرده است و آن اين است كه بايد آن را دفع كرد نه رفع كرد. يعني كاري كرد كه
غريزهي جنسي گا نكند. لذا اول ميگويدنگاه شهوت آميز به يكديگر نكنيد اين دفع است
نه رفع. براي اينكه غريزهي جنسي طوفاني نشود طغياني نشود ميگويد: نگاه شهوتآميز
نكن حرام است، گناه است بدبختت ميكند. زيرا ممكن است يك نگاه به بيچارگيها برسد
و آن عشقي كه از سرطان بدتر است برايت پيدا شود. بعد هم راجع به خانم ميگويد از
نظر گفتار، از نظر لباس، از نظر كردار، از نظر تماس با نامحرم بسيار مواظب باش.
همه و همه به اندازه ضرورت باشد. خانم! قرآن ميگويد اگر با نامحرم ميخواهي حرف
بزني به اندازهي ضرورت، اگر با نامحرم ميخواهي تماس داشته باشي به اندازهي
ضرورت، اگر به مغازه ميروي به اندازهي ضرورت، اگر به كوچه ميروي مواظب چادرت
باش. حتي چادر رنگي نباشد، جالب نباشد. كفشهايت جالب نباشد. طرز راه رفتنت جالب
نباشد براي اينكه اگر چادرت جالب شد ظلم است و ظلمش بزرگ است زيرا تحريك شهوت ميكند.
اگر جواني تحريك شد جلو غريزهي جنسي را گرفتن بسيار مشكل است.
از همه
اينها پي ميبريم كه اين غريزهي جنسي يك حساب جداگانهاي دارد و به جوانها، به
پدر و مادرها ميگويداين جوان شكوفائيش از هجده سال تا بيست و هشت سال است و بعد
از آن زن به دردش نميخورد، شوهر به درد او نميخورد. در اين ده سال است كه ميتواند
لذت جنسي ببرد. بعد از آن دردسر است. و اتفاقاً جامعه به اين جا كشيده شده است كه
آن ده سال شكوفائي مربوط به غريزهي جنسي را نديده ميگيرد. و ميداني كه همهي
عقدهها از اين جا سر چشمه ميگيرد! ميداني همهي عقدههاي حقارت كه جنايت آور
است از اين جا سر چشمه ميگيرد! ميداني كه همهي بينشاطيها، همهي دل مردگيها،
همهي غم و غصهها از اين جا سر چشمه ميگيرد! خانم! آقا! جوان عزيزم! اسلام بهتر
از من و تو ميداند.
پي نوشت
ها:
[1]. سوره
يوسف آيه24. ترجمه: آن زن(از فرط ميل با آنكه از يوسف جواب رد و امتناع شنيد) باز
در وصل او اصرار كرد و اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق نگبان يوسف نبود(او هم به
ميل طبيعي اهتمام ميكرد).
[2]. سوره يوسف آيه33. ترجمه: اگر تو
حيله اينان(به لطف و عنايت) از من دفع شر نفرمائي به آنها ميل كرده از اهل جهالت(و
شقاوت) گردم.